مهرشادمهرشاد، تا این لحظه: 8 سال و 11 ماه و 9 روز سن داره

سالم و صالح و با سعادت

فقط تعجب!!

چند روزیست که شازده کوچولوی ما هیچ کلمه ای نمیگوید! فقط به نشانه ی تعجب در مقابل صداها و اعمال به صورت بریده بریده "إ..إ..إ" میگوید!!! ...
24 ارديبهشت 1395

ترس از نگاه بزرگترها!!

از روی زمین هرچیز گیرش می آید بر میدارد و بعد از کمی لمس دهانش میکند... سرش را بالا که می آورد میبیند دارم نگاهش میکنم طفلی هول میکند.. از جا میپرد و میگوید أه و جسم غیر خوردنی را پرت میکند...! اینها را از تلفیق کارهای ما یاد گرفته حتما!!! ...
20 ارديبهشت 1395

کمک دست

پسرم کمک دستم شده همینطور که دستمال دستمو و جای انگشتا و غذاهاشو از روی شیشه های میزها تمیییییز میکنم دنبالم دستشو میگیره به مبلا ومیزا و میاد همییینجور آخر کارام بر می گردم میبینم تموم مراحلو باید از اول برم همچین جیگری دارم من ...
12 ارديبهشت 1395

ده ماه تمام

ده ماه و 16 روز سن دارد با خود و دیگران بازی میکند و سرگرم میشود اکثرا در جمع به کسی رو نمیدهد و ساعتی اخمو است... کمی که بگذرد با همه آشناست و میخندد تا اکنون کلمات آقا. عزیزم. ماما. بابا. اه. به. ها. امّ  را گفته است حروف ا. ب. د. م. ه. ی. را ادا میکند آواز میخواند لجبازی های فراوان میکند پرت میکند ریخت و پاش میکند در همه ی سوراخهای خانه انگشت میکند و سنگ ریزه در می آورد گریه های دروغین میکند گریه های راستین وحشتناک میکند قهقهه میزند با روروئک روی سرامیکها دوندگی میکند چهار دست و پا میرود با کمک می ایستد به میز و صندلی ها راه میرود به و أه را میشناسد بالا را رمز دار می...
6 ارديبهشت 1395

آشپز که دوتا شه!

امروز داشتم غذا میپختم.. گازو روشن کرده بودم در یک رفت و آمد به ظرفشویی و گاز متوجه شدم گاز خاموشه... روشن کردم و به خودم گفتم چقدر حواس پرت شدم که گازو وسط آشپزی میبندم.. باز رفتم و اومدم دیدیم بله... باز گاز بسته و خاموش شده... و شازده پسر به اجاق گاز خودشو وایسونده..! من باز میکردم اون میبست! دیگه کارم در اومد. باید برای آشپزخونه به فکری کنم.. در بذارم یا!!!!   ...
1 ارديبهشت 1395

بازی و هیجان

اینکه فرزندت یاد بگیرد با اطرافیانش چگونه بازی کند یا منتظر باشد بدنبالش کنی تا با ذوق و عجله از دستت فرار کند یعنی اوج هیجان... آدرنالین اینجاست که به اثبات میرسد.. بهترین لحظات آدم بزرگا لحظه ی شنیدن صدای ذوق کودکانه است... تا ابد صدای خنده هایت بلند و گوش نواز دلبندم ...
31 فروردين 1395

لذت دنیا

این روزها شاید وقت نمیکنم ناهار خودمو بپزم.. اما لذت میبرم از صبح پاشم سوپ و حریره ی گل پسرو درست کنم تمام لذت عمرم همینه... خدایا به این زمانمون برکت بده ...
29 فروردين 1395

بابا

بابا میگوید.. خدا را شکر.. روز پدر هم نزدیک است.. به افتخار روز پدر بابا را صدا میزند و در جوابش هزار جان جواب می گیرد
25 فروردين 1395

حواس همه جانبه

این روزها توانی ازغذاها و قرصهای مولتی ویتامین میگیرم که بتونم پا به پای پسر بدوم.. هوش و حواس بیشتر مورد نیازه این روزها البته... یک نگاه به گردو و یه نگاه به کارهایم... یک چشم به گردو و یک چشم به تلویزیون یا گوشی... کلا تمرکز این روزها بی معناست.. الحمدلله به خاطر شیطنت و تحرک نازنینِ مادر ...
20 فروردين 1395