افتضاح یا افتخار!
اینکه می گویم مادر می فهمد صبح که پسرش از خواب بلند میشود قدش بلندتر شده مضحک نیست..
حقیقت است:
مصداق این حرفم اینکه امروز مثل هر روز ظرف سوپش را گذاشتم منتهی الیه میز تا دستش نرسد..
اما دل غافل که وقتی رسیدم بالای سرش دیدم.........
بلی... سوپها وارونه شده روی میز و فرش و دست و صورت و لباسهایش...
تاااازه دستمالها را هم برداشته بود گذاشته بود روش تا خییییلی گندش در نیاید..
به هر حال نمیدانم چرا آن لحظه دوربین به دست بودم و خنده کنان تمیزش میکردم..
مادر این کارها را نکند چه کار باید کند!!!
تجربه ی خوبی برای خودش بود به نظر..
عقده نمیشود که با غذایم بازی نکردم یا گندکاری نکردم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی